به گزارش
شستون، به نقل از
سازمان بسیج جامعه پزشکی، محمد پورحسینی، یکی از هموطنانی بوده که در دوران دفاع مقدس و دوران نوجوانی مدرسه را رها کرد و برای دفاع از وطن راهی جبهه نبرد علیه دشمن شد که پس از گذران مدتی در جبهه به اسارت دشمنان بعثی در آمد؛ وی پس از بازگشت از اسارت ادامه تحصیل داد و هم اکنون به عنوان یکی از اعضای بسیج جامعه پزشکی در رشته تخصصی ژنتیک به کشورمان خدمت میکند. با وی بیشتر آشنا میشویم:
در دوران دفاع مقدس چه فعالیتی در حوزه پزشکی انجام میدادید؟
بنده به عنوان بسیجی از بسیج استان یزد به جبهه اعزام شدم و با توجه به اینکه سن کمی که داشتم در هنگام اعزام به جبهه به عنوان تک تیرانداز فعالیت کردم سپس دورههای کمک بهیاری را گذراندم که پس از آن در عملیات مجروح شدم و در سال 1361 در عملیات والفجر مقدماتی به اسارت درآمدم اما در سال 1369 به کشور بازگشتم.
در سال اول دبیرستان به جبهه رفته بودم و پس از بازگشت از اسارت با گذراندن دوران دبیرستان به صورت ترمی، واحدی در سال 72 در رشته پزشکی در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی ادامه تحصیل دادم و پس از آن نیز در رشته php ژنتیک تحصیل کردم.
درباره فعالیتهایی که در دوران جبهه در حوزه بیمارستانی و درمانی انجام دادید، بگویید.
اگر بخواهم از زاویه پزشکی و خدماتی که پزشکان ما در دوران دفاع مقدس در جبهه برای شما نقل کنم، اینگونه باید تقسیم بندی کنم که در اوایل جنگ از سال 59 تا 61 بهداری دفاع در حال شکل گیری بود اما بهداری منسجمی نبود؛ افرادی که در حوزه پزشکی هماکنون معروف هستند در ابتدای دوران دفاع مقدس بهداری رزم و بهداری دفاع را تشکیل دادند که ماموریت اصلی آنان خدمات در خط مقدم جبهه بود.
طبیعتاً در دوران ابتدایی دفاع مقدس ما آمادگی برای بسیاری از کارها را نداشتیم و حتی در دفاع و سیستمهای رزمی نیز آمادگی وجود نداشت و دارای اشکالات زیادی بودیم؛ اما کم کم مانند بسیاری از قسمتهای دیگر پیشرفت داشتیم به شکلی که بیمارستانهای صحرایی را در جبههها برپا کردیم حتی توانستیم مجروحان در سطح شیمیایی را درمان کنیم و عملکرد خوبی داشته باشیم.
ما در دوران دفاع مقدس تجربیات بسیار خوبی در تمام زمینهها بدست آوردیم و بهداری نیروهای پنجگانه که درگیر دفاع مقدس بودند، در حال حاضر نیروهای ورزیده و کارآمد محسوب میشوند.
در قسمت دیگر جبهه نیروهای بسیجی بودند که به عنوان کادر درمان، پزشکی و پیراپزشکی فعالیت میکردند؛ تیمهای اضطراری دوران دفاع مقدس نیز نزدیک به عملیات خدمات زیادی را ارائه میکردند؛ برای کسی که میخواست عملیاتی را طراحی کند، کار سختی بود و برای اینکه عملیات توسط دشمن لو نرود باید یکسری پزشک، پیراپزشک و پرستار یک یا دو روز پیش از عملیات اعزام میشدند تا دشمن متوجه تحرکات و عملیات نشود.
اورژانسهای پیش بیمارستانی شاهکار نیروهای بسیجی بود
افرادی که به «کیف به دست» معروف بودند، دو روز پیش از عملیات به این افراد زنگ زده میشد و به شکل داوطلبانه میرفتند تا در خط مقدم جبهه مستقر شوند، اورژانسهای پیش بیمارستانی نیز که اگر بتوان نام آنها را اورژانس گذاشت، تا زمانی که عملیات میشد با حجم زیادی مجروح مواجه میشدند که باید به مجروحان خدمات ارائه داده میشد؛ در آنجا مقداری اقدامات اورژانسی و احیا انجام میشد سپس مجروحان را به پشت خط و شهرها اعزام میکردند. این کار شاهکار نیروهای بسیج بود که متعاقب آن پس از پایان جنگ این افراد خودجوش در بیمارستان بقیهالله (عج) و جاهای دیگر با عنوان تیمهای اضطراری بسیج جامعه پزشکی انجام دادند؛ پس از این موضوع بود که بسیج اقشار، بسیج متخصصان به ویژه بسیج جامعه پزشکی در سال 78 یا 79 شکل گرفت.
پیش از پایان دفاع مقدس این افراد در یک مراسم افطاری دور هم جمع میشدند که بعدها همین افراد پایه گذار بسیج جامعه پزشکی شدند و هماکنون همان تیمها به همراه سایر جوانان به شکل داوطلبانه خدماتی به مناطق محروم ارائه میدهند.
بنابراین ما حضور نیروهای بسیجی را به دو قسمت تقسیم میکنیم یکسری که در بهداری فعال بودند و وظیفه شان این بود که با سازماندهی در بیمارستانهای صحرایی کار میکردند در این قسمت عمده داوطلبان ما از جمله پزشکان و پیراپزشکان بودند که مانند سایر بسیجیان کارشان را رها کردند، به جبهه رفتند، خدمات شایانی را ارائه دادند که در این راه شهدا، جانبازان و آزادگان زیادی نیز تقدیم شد و این خدمات برگ زرینی برای جامعه پزشکی ما خواهد بود.
با توجه به تجاربی که شما از جبهه دارید چه چیزی باعث شد تا بیمارستان بقیه الله (عج) به قطب درمان بیماران شیمیایی کشور و منطقه تبدیل شود؟
وقتی که دشمن در جبهه به هر دلیلی شکستی را متحمل میشد، هر کاری را انجام میداد. بالاخره هماکنون دیگر ماهیت حزب بعث و در راس آنها صدام برای همه مشخص شده است که چه موجودی بود؛ وقتی صدام علیه مردم خود در حلبچه حملات شیمیایی انجام داد، دنیا متوجه کارهای وی شد. ما نیز در جبهه با حملات شیمیایی آشنا شدیم و طبیعتا آمادگی و تخصص کافی را در اوایل نداشتیم.
در اوایل جنگ یکی از همکارانی که در این زمینه زیاد فعالیت داشتند، تعریف میکردند که "بعضی از رزمندگان به کشورهای دیگر رفتند و درباره اقدامات لازمی که پس از حملات شیمیایی باید انجام شود، اطلاعاتی را آموختند.
پس از آن واحد (ش.م.ر) یعنی شیمیایی، میکروبی و رادیواکتیو شکل گرفت به این شکل که رزمندگان باید در عملیات ماسک بزنند تا اگر مورد حملات شیمیایی قرار گرفتند و جوشهایی زدند چگونه شستوشو شوند تا آسیب از لحاظ پوستی و ضایعات چشمی به حداقل برسد.
وقتی که پزشکان به ویژه متخصصان ریه در این زمینه شروع به فعالیت کردند به مطالعات و تجربیات زیادی دست یافتند و در اواخر جنگ واحدهای (ش.م.ر) بسیار مجهز و قوی در جبههها و پشت جبههها وجود داشت که باید این تجربیات حفظ میشد و این دستاوردها در بیمارستان بقیه الله(عج) به شکل تحقیقی و پژوهشی ادامه پیدا کرد.
امیدواریم کشور دیگر نیازی به استفاده از علوم در این زمینه را نداشته باشد اما کشور ما همیشه با بیوتروریسم مواجه است و ممکن است هر زمان این اتفاق رخ دهد.
به عنوان مثال چند وقت پیش در تهران گاز کلر نشت پیدا کرد و ممکن است همین تجربیات دوران دفاع مقدس به درد امروز ما بخورد پس به این ترتیب بود که مرکز فوق تخصصی بقیه الله (عج) در بهداری رزم و (ش.م.ر) شکل گرفت که هماکنون در حال انجام تحقیقات خوبی هستند.
در دوران دفاع مقدس و پس از آن برخی از جانبازان و مجروحان برای درمان به آلمان منتقل شدند به نظر شما آیا در آن دوران از بیماران سوءاستفاده شده است؟
من اطلاعات اختصاصی ندارم اما یک چیز کلی درباره غرب وجود دارد این است که پشت هر اقدام حتی بشر دوستانه شان یکسری منافع را در نظر میگیرند حتی باید بگویم اگر در زلزلهای که برای کمک میآیند یک کارگاه یا فیلد کاری را برای خود در نظر میگیرند و اطلاعات را جمع آوری میکنند تا در بسیاری از شرایط برای موارد تحقیقاتی استفاده شود.
بنده اطلاع دقیقی از اینکه در این مورد سوءاستفادهای از بیماران شده است، ندارم اما موضوع مذکور به عنوان اصل کلی در ذهن من شکل گرفته است که حتی تحقیقاتی که درون کشور در حال انجام است و تلاش میکنیم تا برای امتیازدهی مقالات ما در isi چاپ شود، کار کلی توسط ما انجام میشود اما نتیجه را آنها برمیدارند و به محصول تبدیل میکنند.
ممکن است در این زمینه نیز به دنبال این باشند که منافع اقتصادی خود را دنبال کنند و به دنبال یکسری تحقیقات نیز باشند؛ در واقع از این مسئله سوءاستفاده کرده باشند که باید از متخصصان امر پرسیده شود.
درباره دستاوردهای جنگ در حوزه بهداری رزم، علاوه بر بیمارستان بقیهالله(عج) و پیشرفتهای آن، دیگر دستاوردهای جنگ در حوزه پزشکی، سلامت برای ما چه بوده است؟
چند سال پیش از انقلاب درمان ما درحوزه پزشک عمومی از کشورهای بنگلادش، هندوستان و پاکستان بودند. در ابتدای انقلاب نیز تعداد اندکی متخصص و فوق تخصص در کشور داشتیم و با این اوضاع جنگ نیز اتفاق افتاد و تعرض دشمن نیز به شکل وسیعی شکل گرفت.
در طول جنگ در تمام حوزهها پیشرفت کردیم، در سال 64 و در اوج دفاع مقدس وزارت بهداری و آموزش را ادغام کردیم که وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی ایجاد شد که خود نقطه عطفی در حوزه سلامت کشور بود و توانستیم تخصصهای متفاوتی و متعهد زیادی را تربیت کنیم.
در دوران دفاع مقدس ما جراحانی که بتوانند عملهای پیچیده را انجام دهند، نداشتیم و بیماران برای عملهای ابتدایی قلب به کشورهای خارج اعزام میشدند که این کار ارز زیادی را از کشور خارج میکرد اما در حال حاضر این نوع خدمات در کشور پیش پا افتاده محسوب میشوند.
در دوران دفاع مقدس یاد گرفتیم که باید نیروهای جوانی را تربیت کنیم پس مجبور شدیم از تجربیات جنگ در سطح دانشگاه استفاده کنیم و رشتههای جدیدی برای ما ایجاد شد که از تجربیات دوران دفاع مقدس بسیار سود بردیم و ما در رشتههایی که با عملیات اورژانس و پیش بیمارستانی مرتبط بود، بسیار ورزیده تر شدیم.
تجربیات دفاع مقدس به شکل مستقیم و غیرمستقیم باعث رشد کشور شده است
بزرگترین دستاورد ما این بود که خودباوری را در ما ایجاد کرد تا بتوانیم روی پای خودمان بایستیم؛ بسیاری از پزشکان ماهر ما در آن زمان رزمندهای ساده بودند و پس از آن برای خدمت به کشور رشتههای پزشکی را خواندند و هماکنون انسانهای بسیار موفقی در دنیا محسوب میشوند، بنابراین به شکل مستقیم و غیرمستقیم تجربیات دفاع مقدس باعث رشد کشور شده است.
با توجه به اینکه در دوران دفاع مقدس تک تیرانداز بودید و مدت زیادی نیز اسیر شدید آیا خاطراتی از آن دوران به خاطر دارید؟
من مجروح شده بودم و حداقل پنج تیر خوردم. وقتی به اسارت درآمدم، خدمات پزشکی را در عراق تجربه کردم. با توجه به اینکه ما در دست آنها اسیر بودیم، انتظار رسیدگی ویژه نداشتیم اما در سطوح مختلف و در بیمارستانهایشان متوجه شدم که خدمات پزشکی در آنجا با خدماتی که تیم پزشکی ما در جبههها ارائه میکردند قابل مقایسه نبود.
رزمندگان ما در دوران اسارت به دلیل زخمهایی که در بدن خود داشتند دچار عفونت شده بودند و به این جراحات رسیدگی نمیشد.فردی در آنجا بود که ما دکتر مجید صدایش میکردیم. وی در برخی مواقع ترکشی که در پای بچهها بود را بیرون میاورد و همه ایشان را خیلی دوست داشتند حتی ما فکر میکردیم که وی از آمریکا فارغ التحصیل شده است. دکتر مجید شخصیت نترسی داشت که با یک پنس کار میکرد و خدماتی را به رزمندگان مجروح ارائه میداد.
وقتی به کشور برگشتیم در سال 72 وارد دانشگاه شدم. در صفی که من مشغول ثبت نام بودم آقای دکتر مجید نیز در همانجا مشغول ثبت نام بود. وقتی از وی علت را جویا شدم.
گفت: هیچ چیز نگو من در آنجا کارشناس اتاق عمل بودم!
وی از افراد نیروی دریایی نیز بود و در ایران از ابتدا شروع به خواندن پزشکی کرد که این موضوع برای من بسیار جالب توجه بود.چراکه واقعا خدماتی که ارائه کرد کمتر از کار یک جراح در دوران اسارت نبود.
رزمندگان ما در دوران اسارت با هر توانمندی سعی کردند کارهای خود را انجام دهند و بیشتر با رعایت بهداشت فردی و نکاتی که از آموزههای دین اسلام یاد گرفته بودند، در شرایط زندان، جمعیت زیاد و با وجود بیماریهای مختلف عفونی توانستند با مشکلات مقابله کنند.
انتهای پیام/