800
۰

حمایت خدا در شب عملیات

وقتی از شناسایی بر می گشتیم به محمود گفتم: این برگ های بلوط که توی راهمونه، فردا شب ممکنه کار دستمون بده ها،...
عملیات
عملیات
اشگاه وبلاگ نویسان ایرانی حرف تو نوشت:
وقتی از شناسایی بر می گشتیم به محمود گفتم: این برگ های بلوط که توی راهمونه، فردا شب ممکنه کار دستمون بده ها،
لبخند معنی داری زد و گفت: این دیگه دست ما نیست، کس دیگه ای عملیات رو هدایت می کنه.
به گزارش شستون، شب عملیات، دلهره همه ی وجودم را گرفته بود. فکر عبور چند گردان سیصد نفره از روی برگ های خشک، عذابم می داد. آسمان صاف بود و پرستاره، نور مهتاب همه جا را روشن کرده بود. زدن به خط دشمن، آن هم زیر نور جاده خودکشی بود. هنوز از خط خودی فاصله نگرفته بودیم که توده ای از ابرهای سیاه، آسمان منطقه را یکدست تاریک کرد و به دنبال آن رعد و برق و باران شروع شد. حالا دیگر نه نگران عبور از روی برگهای خشک بودم، نه دلواپس نور مهتاب و دید عراقی ها.

شهید محمود کاوه
دوشنبه ۱ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۴۰
کد مطلب: 3951
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *